۱۳۹۰ آذر ۱۳, یکشنبه

پیمانه پر کنید

در مشک تشنه، جرعه ی آبی هنوز هست                                
اما به خیمه ها برسد با کدام دست؟
برخاست با تلاوت خون، بانگ یا اخا
وقتی «کنار درک تو، کوه از کمر شکست»
تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت
سنگی زدند و کوزه ی لب تشنگان شکست!
شد شعله های العطش تشنگان، بلند
باران تیر آمد و بر چشم ها نشست
تا گوش دل شنید، صدای ( الست ) دوست
سر شد (بلی)ی تشنه لبان می الست
ناگاه بانگ ساقی اول بلند شد
پیمانه پر کنید، هلا عاشقان مست

باران می گرفت و سبو ها که پر شدند
در موج تشنگی، چه صدف ها که دُر شدند
بند نهم از ترجیع بند علیرضا قزوه(متن کامل این شعر)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر