در مشک تشنه، جرعه ی آبی هنوز هست
اما به خیمه ها برسد با کدام دست؟
برخاست با تلاوت خون، بانگ یا اخا
وقتی «کنار درک تو، کوه از کمر شکست»
تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت
سنگی زدند و کوزه ی لب تشنگان شکست!
شد شعله های العطش تشنگان، بلند
باران تیر آمد و بر چشم ها نشست
تا گوش دل شنید، صدای ( الست ) دوست
سر شد (بلی)ی تشنه لبان می الست
ناگاه بانگ ساقی اول بلند شد
پیمانه پر کنید، هلا عاشقان مست
باران می گرفت و سبو ها که پر شدند
در موج تشنگی، چه صدف ها که دُر شدند بند نهم از ترجیع بند علیرضا قزوه(متن کامل این شعر)
اما به خیمه ها برسد با کدام دست؟
برخاست با تلاوت خون، بانگ یا اخا
وقتی «کنار درک تو، کوه از کمر شکست»
تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت
سنگی زدند و کوزه ی لب تشنگان شکست!
شد شعله های العطش تشنگان، بلند
باران تیر آمد و بر چشم ها نشست
تا گوش دل شنید، صدای ( الست ) دوست
سر شد (بلی)ی تشنه لبان می الست
ناگاه بانگ ساقی اول بلند شد
پیمانه پر کنید، هلا عاشقان مست
باران می گرفت و سبو ها که پر شدند
در موج تشنگی، چه صدف ها که دُر شدند بند نهم از ترجیع بند علیرضا قزوه(متن کامل این شعر)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر