۱۳۹۳ فروردین ۲۹, جمعه

پدر مخالف رژیم بود
نه از فشار می ترسید نه از چربی
................
.شیرخشک،ملی شد
از آن روز به بعد
پدر،رژیم را رعایت کرد
رژیم ،پدر را
به گزارش پزشکی قانونی
بر اثر این تصادف 28 نفر مرداد!

 

از آجيل سفره عيد
چند پسته لال مانده است
آنها كه لب گشودند، خورده شدند
آنها كه لال مانده‌اند، مي‌شكنند
دندانساز راست مي‌گفت:
پسته‌ي لال، سكوت دندان‌شكن است!

**
گفتم مرگ، حق است
بنشينم شعري براي مرگ بنويسم
نوشتم، خط زدم
نوشتم، خط زدم
مايوس نشدم ادامه دادم
نوشتم، خط زدم
54سال گذشت،
خسته شدم گفتم بروم از زندگي بنويسم
گور پدر مرگ!
***
    واي که من چقدر دلم مي خواهد هدايت بشوم،
  افسوس، که روستايمان
 لوله کشي گاز نشده است،
راستي سگ ولگرد، هدايت را گاز گرفت يا هدايت...؟
راديو مي گفت:
 اين روزها، پاريس جان مي دهد براي جان دادن 
راديو را ببند،
 دارم بدجوري نشت مي کنم،

از کتاب زنبورهای عسل دیابت گرفته اند(اکبراکسیر-شاعر آستارایی)
تو غبار این زمونه ؛  داری از نفس می اُفتیِِِ

حال و روزت داره میگه این روزاس که پس می اُفتی
ساکت و خراب و غمگین به کسی نمیگی چیزی
تو؛تمام غصه هاتو ، داری تو خودت  می ریزی
کسی از تو باخبر نیست توی این شهر کویری
دل بکن از این ولایت ؛اینجا می مونی ؛میمیری                    1/09/1390
عباس رسول زاده در وبلاگش نوشته:شاید زمستان امسال آخرین زمستان برای برج حامد آباد باشد.وقتی تخت جمشید و سی وسه گل ترک بر می دارند برج حامد اباد ویران نشود چه کند؟!



چند عکس قدیمی تر از برج حامد آباد:


۱۳۹۱ بهمن ۲۰, جمعه

بلبل شاه؛مغضوب انقلابیون

«سید جواد ذبیحی درکه ای» موذن و خواننده دعاهای مذهبی و آوازهای اصیل ایرانی بود. پدرش «سید اسداله ذبیحی درکه ای»، مداحی از ساکنان روستای درکه واقع در شمال تهران بود. «سیدجواد ذبیحی» نیز از جوانی فینه عربی به سر می‌گذاشت و در مجالس مذهبی تهران و شهرستان‌ها شرکت می‌کرد.
با وجود آن‌که تحصیلات رسمی نداشت تمام ردیفهای آوازی را به خوبی می‌شناخت. او از سال ۱۳۳۶ با همکاری داوود پیرنیا و هنرمندانی چون حسن کسایی، رضا ورزنده، جلیل شهناز، احمد عبادی، مرتضی محجوبی، علی تجویدی، پرویز یاحقی، حسین تهرانی، مهدی خالدی و فرهنگ شریف، وارد عرصه موسیقی غیر مذهبی شد و آوازهای زیبایی را به همراه ساز ایشان به یادگار گذاشت. او به همراه ساز آواز نمیخواند. بل‌که در ابتدا ایشان دقایقی بداهه نوازی میکردند و سپس ذبیحی یک آواز کامل را بدون ساز می‌خواند و در انتها بار دیگر هنرمندان به اجرای موسیقی سازی می‌پرداختند.
ذبیحی همچون خواجه عبداله انصاری بر خواندن مناجاتهای فارسی که برای عموم قابل فهم و اثر گذار است تاکید داشت.ذبیحی در مجالس مذهبی دربار دعوت میشد عده ای به وی لقب «بلبل شاه» داده بودند به همین روی مورد توجه انقلابیون نبود اما همواره افراد مذهبی هوادار سلطنت پهلوی دوستدار صدایش بودند.


پس از انقلاب
پیشینه وی و حضور در دربار موجب شد تا پس از انقلاب ۱۳۵۷ مورد غضب انقلابیون قرار گیرد. آنان که به آرشیو رادیو دسترسی داشتند نمونههای منحصر به فردی از صدای او را از بین بردند. به همین دلیل امروز به جز آثار بیکیفیت ضبط شده از روی رادیو و چند کاست موجود نزد شاگردان و دوستداران ذبیحی، اثر باکیفیتی از او در میان نیست. مسعود بهنود در مورد آن دوران گفتهاست: «در ماهها و روزها و حتی سال اول بعد از انقلاب، فضای تند تخریب و خشونت انقلابی حتی در حوزه صدا و موسیقی نیز حاکم شده بود. از جمله آنکه فردی در رادیو به مسئولیت رسیده بود که معتقد بود که هرآنچه یادآور گذشتهاست یابد پاک کرد و پخش نکرد. حتی اذان موذن زاده اردبیلی حدود یک سالی از رادیو پخش نمی‌شد». با این وجود امروزه گهگاه رادیو در شبهای ماه مبارک رمضان بخشی از مناجات‌های او را پخش میکند.
پس از انقلاب برای مدتی زندانی شد و پس از آزادی چند نفری به درب منزل وی رفتند و به بهانه اجرای مراسم نیایش او را با خود بردند و به طرزی فجیع به قتل رساندند. عصر آن روز، روزنامه اطلاعات به نقل از گروه شاهین گزارشی را چاپ کرد که قتل «سید جواد ذبیحی» را به دلیل مداحی و مناجات‌خوانی او در رادیوی وابسته به رژیم گذشته به گردن گرفتند. گرچه به گفته «مسعود بهارلو» در نشریه خیمه دادگاه انقلاب از حکم اعدامش بی اطلاع بود.
بعدها صادق خلخالی در کتاب خاطرات خود که در سال ۱۳۷۹ منتشر شد، نام «سیدجواد ذبیحی» را در فهرست کسانی قرار داد که حکم اعدامشان را صادر کرده است.
**دانلود آثار زنده ياد سيد جواد ذبيحی

فریاد زیر آب

در موسیقی پاپ ایرانی نمی‌توان داریوش را در هیچ گروه دیگری دسته‌بندی کرد. «داریوش اقبالی» و طرفدارانش به لحاظ پایگاه اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، پدیده‌ی منحصر به فردی هستند که ویژگی‌های مخصوص به خود را دارند. عاشقان این خواننده را شاید بتوان از نظر طبقاتی چیزی در میانه‌ی طرفداران «جواد یساری» و «فرهاد مهراد» دسته‌بندی کرد. علاقه‌مندان داریوش دو دسته بودند، دسته‌ی نخست آنهایی که مانند حامیان «یساری» متعلق به قشر محروم اقتصادی و فرهنگی بودند با این تفاوت که سطح فکری آنها آنقدر بالا بود که معنا و مفهوم اشعار و ترانه‌هایی که داریوش در آهنگ‌هایش می‌خواند را بفهمند، پس نمی‌شد به آسانی آنها را با حامیان موسیقی «کوچه-بازاری» یکی کرد. بخش دوم از عاشقان داریوش را افرادی تشکیل می‌دادند که با وجود آنکه به اندازه‌ی قشر روشنفکری که خواننده‌ی محبوبشان فرهاد بود درگیر سیاست و یا موضوعات فرهنگی و هنری جدی نبودند اما از سویی دیگر، نمی‌توانستند از خواننده‌ای که صدا و ترانه‌هایش آیینه‌ای از واقعیات موجود در جامعه‌‌شان بود چشم بپوشند. فراموش نکنیم که در بسیاری از آلبوم‌ها و آهنگ‌ها تیمی داریوش را همراهی می‌کردند که اعضایش همان همکاران قدیمی فرهاد و فریدون فروغی بودند از شهریار قنبری و اردلان سرافراز گرفته تا اسفندیار منفردزاده و واروژان. این بود که می‌شد هم‌زمان عکس او را در کنار تصویر فردین بر روی در پیکان‌های مدل پایین مسافرکش دید و هم چسبیده به عکس چگوارا بر روی دیوار اتاق دانشجویان چپ و انقلابی.


شخصیت داریوش نیز تا اندازه‌ی زیادی در ایجاد این فضای دوگانه کمک کرده است. او خود از سویی به موضوعات سیاسی و اجتماعی جامعه‌اش علاقه‌مند بود تا جایی که بر سر همین باورها به زندان افتاد اما از سوی دیگر حاضر نبود آنقدر بر سر افکارش ایستادگی کند که بخواهد برای رسیدن به آنها دست از همه چیز بکشد، شاید به همین سبب بود که حاضر شد تا با خواندن ترانه‌‌ای در ستایش محدرضا پهلوی از زندان به در آید. داریوش از سویی به سراغ ترانه‌ها و اشعار مدرنی از شاملو و نادر نادرپور می‌رفت و از سوی دیگر آهنگ‌های رومانتیکی می‌خواند که زبان حال جوانان و نوجوانان عاشق‌پیشه بود. او برای فیلم‌هایی ترانه خواند و بازی کرد که نه می‌شد آنها را در شمار آثار سینمایی که به «فیلم‌-فارسی» مشهور بودند طبقه‌بندی کرد و نه تا آن میزان ساختارشکن و روشنفکرانه به شمار آورد که مصداق فیلم‌های با مخاطب خاص باشند. این بود که این کارها می‌توانست میلیون‌ها نفر را به سینماها بکشاند. ترانه‌های داریوش در طول چهار دهه، یار و همدم همه‌جور آدمی بوده‌اند، از زندانی سیاسی پیش و پس از انقلاب گرفته تا شکست‌خوردگان عشقی، از مذهبیون خداباور تا بی‌دینان و شکاکان، از نسل سوم انقلاب تا هم‌سن و سالان خود این هنرمند در داخل و خارج از کشور، از چپ انقلابی و دموکرات تا راست و سرمایه‌دار و سلطنت‌طلب همه و همه با ترانه‌های او زندگی کرده، از آنها امیدگرفته و یا گریسته‌اند. داریوش هنوز که هنوز است محبوب شمار فراوانی از ایرانی‌ها از هر طبقه‌ی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است و حتا کسانی که در جمع، شخصیت او و یا سبک آهنگ‌ها و ترانه‌هایش را به باد انتقاد می‌گیرند خود در خفا دل به آهنگ‌هایش می‌سپارند.

منبع:رادیو کوچه

چون نیک نظر کرد گر خویش در آن دید

حاکمان روزی سپر اخلاق به دست می گیرند که شمشمیر قدرتشان کند شده است.

1-در ایران این باور عمومی و نادرست وجود دارد که سیاست با اخلاق میانه‌ای ندارد. حقیقت این است که این "قدرت" است که با اخلاق سر ناسازگاری ( نه تضاد) دارد و نه سیاست. اما در ایران چون حاکمان و سیاستمداران اغلب از قدرتی برخوردار می شوند که مهار ناپذیر است و این قدرت مجالی برای اخلاق باقی نمی گذارد گمان می رود که هر کس سیاست پیشه گرفت اخلاق را نیز تعطیل می کند و یا باید تعطیل کند.

۲- دیروز مجلس بر سر احمدی نژاد و لاریجانی هوار شد و فرو ریخت."هویت" شان یکی بود. هر دو این کاره بودند. بداخلاقی کردند. تهمت زدند و آبرو ریزی کردند. هردو بازنده بودند. حکایت این دو سران قوای جمهوری اسلامی، حکایت مردی درویشی است که چون خانه ی فرسوده اش بر سر او فرو ریخت، فریاد برآورد که چرا خبردارم نکردی تا زن و بچه‌ام را از آن خارج کنم  که زیر آوار نمانند؛ غافل از آنکه ترک های دیوار به صد دهان و زبان او را خبر کرده بودند و او گوشی برای شنیدن و چشمی برای دیدن نداشت.
۳- آنچه دیروز در مجلس شورای اسلامی گذشت، هرآنچه امروز محمود احمدی نژاد و علی لاریجانی گفتند و شنیدند، در محتوا چیز جدیدی نبود. تفاوت تنها در مکان بود و ابعاد خبری آن.
دست کم خیلی‌ها بر این باورند و خیلی‌ها در این چند سال گفته اند و نوشته اند که از این دولت و مجلس یکدست و یک خلق و یک خو، خیری نصیب کشور و ملت نخواهد شد. دعوای دیروز این دو نفر در صحن علنی مجلس، تنها چشمه‌ای از حکومت در غیاب مردم است. تهمت‌ها و توهین‌ها و افشاگری‌های متقابل احمدی نژاد و لاریجانی، تنها گوشه‌ای از فسادی است که بدون وجود آزادی می تواند دامن گیر هر قدرتی شود و بی‌اخلاقی و بداخلاقی‌های رسمی در صحن علنی مجلس، نمود عینی بی‌قانونی است وسرچشمه ی همه ی اینها قدرت مطلقه است.
در حالی که چند ساعت از این دعوا نگذشته ست، عرصه ی بسیاری از رسانه‌ها پر شده است از تذکر‌ها و طعنه و کنایه‌ها به اصولگرایان و دولت و مجلس برخاسته از آنان. طعنه‌ها و کنایه هایی که صد البته حاوی وحامل سخنان حقی است که بارها و بارها گفته شده اند و ناشنیده مانده اند. سخنانی که حتی اگر نصفی از آنان هم مسموع می افتاد کار به اینجا و به امروز نمی کشید.
باید منصف بود.از ۲۲ بهمن ۵۷ تا به امروز، کم نیستند منتقدان و مخالفانی که جمهوری اسلامی را به فرو غلطیدن در دامن قدرت مطلقه زنهار می دهند . پس از سه دهه آش چنان شور شده است که حسین شریعتمداری هم غیر اخلاقی بودن رفتارهای سران نظام را تشخیص می دهد و در حالی که به عادت و ادب کیهانی خویش آنها را "فلان فلان شده‌ها !" می خواند، اقرار می کند که "اقدام رئيس جمهور در ايراد اتهام به برادر رئيس مجلس اقدامي غير اخلاقي، غير عقلاني و نوعي تحريف صورت مسئله است. "

۴-به نظرم اشاره به غیر اخلاقی بودن آنچه در مجلس گذشت، تکرار مکرراتی است که بارها و بارها گفته شده است. مشکل این جاست که حاکمان و سیاستمداران و حتی در بسیاری از اوقات روشنفکرانمان نیز تاخیر دارند! همیشه وقتی اقرار می کنند که کار از کار گذشته است. روزی سپر اخلاق به دست می گیرند که شمشمیر قدرتشان کند شده است. مادامی که تهیه کننده برنامه ی هویت به چنین وضعی می افتد، بی‌شک احمدی نژاد هم روزگاری به شنود سخنانش اعتراض خواهد کرد و از توهین و تهمت تبری خواهد جست و برای نصیحت به دیگران احادیث قدسی خواهد خواند.
۵-آنچه در مجلس گذشت، تنها برای عقب مانده‌ها و در قدرت مانده هایی چون حسین شریعتمداری نخستین جلوه ی بی‌اخلاقی و بد اخلاقی حاکمان ایران زمین است . سالهاست مردم عادی روزانه به دیدن این صحنه‌های زشت و هتاکانه عادت کرده اند. غیر قابل پیش بینی بودن رفتار مردم در گلوگاههای انتخاباتی، شاهد روشنی بر این ادعاست. وقتی علی لاریجانی به احمدی نژاد گفت مردم شخصیت شما را شناختند، درست آن بود که بگوید من هم امروز مانند مردم شخصیت شما را شناختم.
نوشته از:طاها پارسا

مدرک جرم

طرحی از:مانا نیستانی(برای روزنامه نگاران بازداشت شده)

تعظیم

محمدتقی مصباح یزدی : «امروز عظمت و جایگاه روحانیت در جهان تا آنجاست که وقتی بنده به آمریکا سفری داشتم جلوی کاخ سفید یک سرباز به نشانه احترام به من تعظیم کرد.»

و نیز گفته: در آن زمان (قبل از انقلاب)رانندگانی که کار آنها جابجایی مسافر بود دو گروه از جامعه یعنی فواحش و آخوندها را به این علت که آنها نکبت می آورند، سوار نمی کردند.    لینک مطلب

۱۳۹۱ بهمن ۸, یکشنبه

بگذاريد هواری بزنم

های!
 با شما هستم
اين درها را باز كنيد
...
من بدنبال فضا می‌گردم
لب بامي
سركوهي
دل صحرائي
كه در آنجا نفسی تازه كنم
می خواهم فرياد بلندی بكشم
كه صدايم به شما هم برسد
من هوارم را سر خواهم داد
چاره درد من را، بايد اين داد كند
از شما خفته چند
چه كسی می‌آيد
با من فرياد كند؟
مشت می‌كوبم بر در
پنجه می‌سايم بر پنجره‌ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چيز

بگذاريد هواری بزنم

شجریان - فریدون مشیری(دانلود ویدیو )